عبابید
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عبابید. [ ع َ ] (اِخ ) عشیره ای است از ذوی عیاض از قبیله ٔ عوازم که مسکن آنها نزدیک مُطیر و عُجمان بین کویت و ساحل خلیج فارس است . (از معجم قبائل العرب ).
عبابید. [ ع َ ] (اِخ ) موضعی است که پیغمبر (ص ) در شب هجرت با ابوبکر از آن عبور کردند. این کلمه را ابن هشام عبابید خوانده است .
عبابید. [ ع َ ] ( اِخ ) موضعی است که پیغمبر ( ص ) در شب هجرت با ابوبکر از آن عبور کردند. این کلمه را ابن هشام عبابید خوانده است.
عبابید. [ ع َ ] ( اِخ ) عشیره ای است از ذوی عیاض از قبیله عوازم که مسکن آنها نزدیک مُطیر و عُجمان بین کویت و ساحل خلیج فارس است. ( از معجم قبائل العرب ).
عبابید. [ ع َ ] (ع اِ) عبادید. گروه های مردم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || گروه درگذشته و پریشان و متفرق شده و دونده به هرسوی ، یقال : صار القوم عبابید؛ ای متفرقین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || راههای دور. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و فی اللسان : الاطراف البعیده . (اقرب الموارد). || بیشه ها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عبابید و عبادید دو جمعند که مفردی از لفظ آنها نیامده است . (از اقرب الموارد).