کلمه جو
صفحه اصلی

شاریان

لغت نامه دهخدا

شاریان. [ شارْ ] ( ص نسبی ، اِ ) ج ِ شاری ، منسوب به شار یعنی شاه غرچستان.

شاریان. [ رَ ] ( اِخ ) محمدبن عبداﷲبن الشاریان ، محدث است. ابوالغنائم بن الرسی از وی حدیث شنیده است. ( تاریخ العروس ) .

شاریان . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن الشاریان ، محدث است . ابوالغنائم بن الرسی از وی حدیث شنیده است . (تاریخ العروس ) .


شاریان . [ شارْ ] (ص نسبی ، اِ) ج ِ شاری ، منسوب به شار یعنی شاه غرچستان .



کلمات دیگر: