صافی گشتن
صافی گردیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
صافی گردیدن. [ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) صافی گشتن. پاکیزه شدن :
سخن چون زرّ پخته بی خیانت گردد و صافی
چو او را خاطر دانا ز اندیشه بپالاید.
سخن چون زرّ پخته بی خیانت گردد و صافی
چو او را خاطر دانا ز اندیشه بپالاید.
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: