کلمه جو
صفحه اصلی

ضهیاء

لغت نامه دهخدا

ضهیاء. [ ض َهَْ ] ( ع ص ) زنی که نه حیض آورد و نه باردار گردد، یعنی مانا بمردان گردیده باشد، یا آنکه حیض آرد و باردار نگردد. ضَهْیاة. ( منتهی الارب ). زن که عادت نبیند. زن که هیچ خون نبیند و فرزند نیز نیارد. || زنی که او را شیر نباشد. || زنی که پستان نباشد او را. ( منتهی الارب ). || درختی است خاردار. ( منتهی الارب ).

ضهیاء. [ ض َهَْ ی َءْ ] ( ع اِ ) نباتی است که به نبات سیال ماند. || ( ص ) زنی که حیض نیارد. || زنی که شیر و پستان ندارد. ( منتهی الارب ).

ضهیاء. [ ض َهَْ ] (ع ص ) زنی که نه حیض آورد و نه باردار گردد، یعنی مانا بمردان گردیده باشد، یا آنکه حیض آرد و باردار نگردد. ضَهْیاة. (منتهی الارب ). زن که عادت نبیند. زن که هیچ خون نبیند و فرزند نیز نیارد. || زنی که او را شیر نباشد. || زنی که پستان نباشد او را. (منتهی الارب ). || درختی است خاردار. (منتهی الارب ).


ضهیاء. [ ض َهَْ ی َءْ ] (ع اِ) نباتی است که به نبات سیال ماند. || (ص ) زنی که حیض نیارد. || زنی که شیر و پستان ندارد. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: