شاشیدن یا شاشه زدن
شاش زدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شاش زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) شاشیدن. خاصه شاشیدن موش و گربه به چیزی. || شاشه زدن. ترشح و لعاب زدن :
نشست و سخن را همی خاش زد
زآب دهن کوه را شاش زد.
نشست و سخن را همی خاش زد
زآب دهن کوه را شاش زد.
( رودکی ).
رجوع به فرهنگ سروری ، ذیل «خس و خاش » و احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 1097 و شاشه زدن شود.کلمات دیگر: