قلعه ایست باندلس . حصنی است در اندلس از اعمل بلنسیه واقع در خاور اندلس .
شارقه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( شارقة ) شارقة. [ ق َ ] ( اِخ ) شارجه. رجوع به شارجه شود.
شارقة. [ رِ ق َ ] ( ع ص ) چیزی روشن. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ( اِ ) روشنی آفتاب. ( غیاث ) ( آنندراج ).
شارقة. [ رِ ق َ ] ( اِخ ) قلعه ای است به اندلس. ( منتهی الارب ). حصنی است در اندلس از اعمال بلنسیه ، واقع در خاور اندلس. ( معجم البلدان ).
شارقة. [ رِ ق َ ] ( ع ص ) چیزی روشن. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ( اِ ) روشنی آفتاب. ( غیاث ) ( آنندراج ).
شارقة. [ رِ ق َ ] ( اِخ ) قلعه ای است به اندلس. ( منتهی الارب ). حصنی است در اندلس از اعمال بلنسیه ، واقع در خاور اندلس. ( معجم البلدان ).
شارقة. [ رِ ق َ ] (اِخ ) قلعه ای است به اندلس . (منتهی الارب ). حصنی است در اندلس از اعمال بلنسیه ، واقع در خاور اندلس . (معجم البلدان ).
شارقة. [ رِ ق َ ] (ع ص ) چیزی روشن . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) روشنی آفتاب . (غیاث ) (آنندراج ).
شارقة. [ ق َ ] (اِخ ) شارجه . رجوع به شارجه شود.
کلمات دیگر: