کلمه جو
صفحه اصلی

شاروف

لغت نامه دهخدا

شاروف. ( معرب ، اِ ) معرب جاروب. جاروب. ( منتهی الارب ). مکنسة. ( اقرب الموارد ).

شاروف. ( ع اِ ) بر وزن فاعول از ماده شرف و آن بمعنی جای بلند است. ( معجم البلدان ).

شاروف. ( اِخ ) کوهی است بنی کنانة را. ( معجم البلدان ). جبل وهومولد. ( بمعنی حدیث و جدید ). ( اقرب الموارد ).

شاروف . (اِخ ) کوهی است بنی کنانة را. (معجم البلدان ). جبل وهومولد. (بمعنی حدیث و جدید). (اقرب الموارد).


شاروف . (ع اِ) بر وزن فاعول از ماده ٔ شرف و آن بمعنی جای بلند است . (معجم البلدان ).


شاروف . (معرب ، اِ) معرب جاروب . جاروب . (منتهی الارب ). مکنسة. (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: