کلمه جو
صفحه اصلی

ضوز

لغت نامه دهخدا

ضوز. [ ض َ ] ( ع اِ ) ضوازة. پاره جداافتاده از مسواک. ( منتهی الارب ).

ضوز. [ ض َ ] ( ع مص ) کم کردن و نقصان کردن در حق کسی. ( منتهی الارب ). || جور کردن در حکم. ( منتخب اللغات ). جور و ستم کردن بر کسی در حکم. ( منتهی الارب ). || خائیدن خرما را. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). خائیدن. ( تاج المصادر ).

ضوز. [ ض َ ] (ع اِ) ضوازة. پاره ٔ جداافتاده از مسواک . (منتهی الارب ).


ضوز. [ ض َ ] (ع مص ) کم کردن و نقصان کردن در حق کسی . (منتهی الارب ). || جور کردن در حکم . (منتخب اللغات ). جور و ستم کردن بر کسی در حکم . (منتهی الارب ). || خائیدن خرما را. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). خائیدن . (تاج المصادر).



کلمات دیگر: