کلمه جو
صفحه اصلی

ازمایش کردن

فارسی به انگلیسی

experiment, screen, test, try, field-test, to test or experiment, to try, to tempt

فارسی به عربی

اختبار , صدق , مقالة

مترادف و متضاد

test (فعل)
ازمایش کردن، محک زدن، ازمودن، عیار گرفتن، امتحان کردن، ازمودن کردن

gauge (فعل)
اندازه گرفتن، ازمایش کردن، شرط بستن، گرو گذاشتن، پیمانه کردن

approve (فعل)
موافقت کردن، پسند کردن، طرفداری کردن، تصویب کردن، ازمایش کردن، روا داشتن

assay (فعل)
ازمایش کردن، سنجیدن، محک زدن، کوشش کردن، چشیدن، تحقیق کردن، ازمودن، عیارگیری کردن، عیار گرفتن، باز جویی کردن

experiment (فعل)
ازمایش کردن، تجربه کردن

quiz (فعل)
ازمایش کردن، مسخره کردن

واژه نامه بختیاریکا

( آزمایش کردن ) پی زِیدِن؛ دو زِیدِن

پیشنهاد کاربران

در زبان ترکی استانبولی می شود: دنمک

experiment

Trying

تاشبور اطلاعاتت بی اساس و بیمعنیه آزمایش کردن به استانبولی میشه test yapmak. تست یاپماک


کلمات دیگر: