کلمه جو
صفحه اصلی

استراحت کردن


برابر پارسی : آرمیدن، آسودن، درازکشیدن

فارسی به انگلیسی

relax, repose, rest, unwind, to rest

to rest


relax, repose, rest, unwind


فارسی به عربی

استراحة , تقاعد , عرین
( استراحت کردن ( ) ) اکذوبة

استراحة , تقاعد , عرين


مترادف و متضاد

retire (فعل)
کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن

rest (فعل)
تکیه دادن، کردن، راحت کردن، استراحت کردن، اسودن، ارمیدن، متکی بودن به

lair (فعل)
گل الود کردن، استراحت کردن، بلانه پناه بردن

lie up (فعل)
خزیدن، استراحت کردن، در بستر ماندن، در اغل ماندن، در کنار ماندن

outstretch (فعل)
توسعه دادن، استراحت کردن

lie off (فعل)
از کار دست کشیدن، استراحت کردن، اندکی دور از کشتی ماندن

lie down (فعل)
استراحت کردن، دراز کشیدن، تسامح کردن، از زیر کار شانه خالی کردن

unbuckle (فعل)
استراحت کردن، اسودن، سگک یا چفت و بست را باز کردن

lie by (فعل)
استراحت کردن، غیر فعال باقی ماندن

فرهنگ فارسی ساره

آسودن، آرمیدن، درازکشیدن


واژه نامه بختیاریکا

زمندی زِیدِن

جدول کلمات

ارمیدن

پیشنهاد کاربران

rest

نفسی/نفس تازه کردن


کلمات دیگر: