avaricious (صفت)خسیس، ازمند، حریص، طماع، زیاده جوavid (صفت)مشتاق، ارزومند، متمایل، ازمند، حریص، پولکیgreedy (صفت)ازمند، حریص، طماع، پولکی، دندان گرد، پر خورcovetous (صفت)ازمند، طماع، دندان گردcormorant (صفت)ازمند
( آزمند ) ( صفت ) حریص طمع کار آزور.حریص طمعکارصاحب آز، حریص، آزور، آزناک، آزمندی: حرص، ولع، بسیارخواهی
( آزمند ) آزمند. [ م َ ] ( ص مرکب ) حریص. مولع. شَرِه ْ. طامع. آزور.صاحب آز. آزناک. طمعکار. پرخواه. ولوع : حاسد و بدخواه او دائم به مرگ است آزمندگر در این حسرت بمیرد باک نبود، گو بمیر.سوزنی.- امثال :آزمند هماره نیازمند است .
اهل طمع. [ اَ ل ِ طَ م َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حریص . طامع. آزمند : دیده ٔ اهل طمع به نعمت دنیاپر نشود همچنانکه چاه به شبنم . ( گلستان ) .