( آدمیان ) جمع آدمی
ادمیان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( آدمیان ) آدمیان. [ دَ ] ( اِ ) ج ِ آدمی :
یک بار طبع آدمیان گیر و مردمان
گرْت آدم است بابک و فرزند آدمی.
گاو بود کش خله در پس بود.
یک بار طبع آدمیان گیر و مردمان
گرْت آدم است بابک و فرزند آدمی.
اسدی.
آدمیان را سخنی بس بودگاو بود کش خله در پس بود.
امیرخسرو.
واژه نامه بختیاریکا
( آدمیان ) آیمیل
جدول کلمات
آدمیان
انسانها
انسانها
پیشنهاد کاربران
ابناء دهر ، اهل روزگار ، ابناء بشر ، ابناء جهان ، ابناء روزگار ، ابناء زمان ، خلایق ، مردم روزگار ، ابناء نوع
کلمات دیگر: