کلمه جو
صفحه اصلی

از بین رفتن

فارسی به انگلیسی

corrode, die, disappear, dissolve, evaporate, fade

فارسی به عربی

تصفیة، نفایة

تصفية


مترادف و متضاد

liquidation (اسم)
فسخ، تسویه، نابودی، از بین رفتن، واریز حساب

waste (فعل)
ضایع کردن، ضعیف شدن، سیاه کردن، مصرف کردن، از بین رفتن، هرز دادن، حرام کردن، بیهوده تلف کردن، نیازمند کردن، بی نیرو و قوت کردن

واژه نامه بختیاریکا

رَهدِن به کوری؛ بید نکِردِن؛ ور ستادِن؛ وا با تَش اَفتو رَهدِن
کِرچِهستِن
گی سر قیلُوی واویدِن

پیشنهاد کاربران

انقراض


زوال

پوسیدن

Disappear


کلمات دیگر: