مترادف از پا افتاده : ازکارافتاده، زمینگیر، خسته، درمانده، ضعیف، فرسوده، ناتوان، وامانده
از پا افتاده
مترادف از پا افتاده : ازکارافتاده، زمینگیر، خسته، درمانده، ضعیف، فرسوده، ناتوان، وامانده
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم صفت ) ۱ - خسته بسبب راه پیمایی بسیار . ۲ - فرسوده ضعیف از کارافتاده
واژه نامه بختیاریکا
ز زُووی رَهدِه؛ پا رُمن؛ زُووی بُر؛ کِپِستِه؛ چُلِهِستِه؛ رُمنیده؛ رپنیده؛کِپنیده؛ ز رووه رَهدِه
کلمات دیگر: