کلمه جو
صفحه اصلی

از پا در اوردن

فارسی به انگلیسی

get, prostrate, overwhelm, subdue

فارسی به عربی

ضربة قاضیة

مترادف و متضاد

wash out (فعل)
از بین بردن، شستشو کردن، از پا در اوردن، کثافات را پاک کردن

fag (فعل)
جان کندن، خسته کردن، خرحمالی کردن، از پا در اوردن، سخت کار کردن

wear down (فعل)
از پا در اوردن

kayo (فعل)
ویران کردن، از پا در اوردن، ناک اوت کردن، ضربه فنی کردن

knockout (فعل)
ویران کردن، از پا در اوردن، ضربه فنی کردن

واژه نامه بختیاریکا

زِیدِن وَستِن

پیشنهاد کاربران

ز پای درآوردن . [ زِ دَ وَ دَ ] ( مص مرکب ) بر زمین افکندن . زیردست ساختن . عاجز و ناتوان کردن . بیچاره و زبون گرداندن . مغلوب ساختن :
اگر روزگارش درآرد ز پای
همه عالمش پای بر سر نهند.
سعدی .

|| ویران کردن . خراب کردن . منهدم ساختن . واژگون کردن :
به ایوان او آتش اندرفکند
ز پای اندرآورد کاخ بلند.
فردوسی .

رجوع به ز پای درآمدن ، ز پای افتادن ، از پای درآوردن ، ز پای اندرآوردن و از پای اندرآوردن شود.

کشتن

خسته کردن

شکست دادن
خسته کردن
کشتن


کلمات دیگر: