جمع کوخ
کوخه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( کوخة ) کوخة. [ ک ِ وَ خ َ ] ( ع اِ ) ج ِ کوخ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به کوخ شود.
کوخة. [ ک ِ وَ خ َ ] (ع اِ) ج ِ کوخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کوخ شود.
پیشنهاد کاربران
کُوخَه : در گویش مردم بروجرد به معنای سُرفه کردن است
به صورت فعل هم استفاده می شود : مِکُوخنَه یعنی می کوخد یعنی سرفه می کند
در زبان انگلیسی هم به سرفه می گویند Cough ( کوق ) که با توجه به نزدیک بودن مخرج ادای "خ" و "ق" در گویش مردم بروجرد گاه در واژه های دیگر هم به جای هم استفاده می شوندمثل چقا و چخا، قُرقره و خِرخِره
به نظر می رسد کوخه واژه ای از زبان های ایران کهن است مانند پهلوی میانه که به زبان انگلیسی وارد شده است
به صورت فعل هم استفاده می شود : مِکُوخنَه یعنی می کوخد یعنی سرفه می کند
در زبان انگلیسی هم به سرفه می گویند Cough ( کوق ) که با توجه به نزدیک بودن مخرج ادای "خ" و "ق" در گویش مردم بروجرد گاه در واژه های دیگر هم به جای هم استفاده می شوندمثل چقا و چخا، قُرقره و خِرخِره
به نظر می رسد کوخه واژه ای از زبان های ایران کهن است مانند پهلوی میانه که به زبان انگلیسی وارد شده است
کلمات دیگر: