کلمه جو
صفحه اصلی

پنافتن

لغت نامه دهخدا

پنافتن. [ پ َ ت َ ] ( مص ) صاحب فرهنگ شعوری گوید بمعنی مسدود شدن راه آب و سدها و امثال آن است و آن را پافته شدن نیز گویند. در جای دیگر دیده نشد و به شعوری نیز اعتمادی نیست.


کلمات دیگر: