کلمه جو
صفحه اصلی

تخدیم

لغت نامه دهخدا

تخدیم. [ ت َ ] ( ع مص ) پای ورنجن در پای کسی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). خلخال پوشانیدن مرد، زن خود را. ( از المنجد ). || بسیار خدمت کردن. ( زوزنی ). || سپیدی گرداگرد خرده گاه اسب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خُدِّم َ الفَرَس ُ؛ قصر بیاض تحجیله عن الوظیف فاستدار بارساغ رجلیه دون یدیه فوق الاشاعر، فهو مُخَدَّم ،فان کان برجل واحدة فهو اَرْجَل. ( اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: