کلمه جو
صفحه اصلی

مزق

عربی به فارسی

پاره کردن , مجروح کردن , ازردن , عذاب دادن , دريدن , معيوب کردن


فرهنگ فارسی

پاره ای جامه دریده

لغت نامه دهخدا

مزق. [ م َ ] ( ع مص ) سرگین انداختن مرغ. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). || پاره کردن جامه را و دریدن آن را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). دریدن. ( تاج المصادر بیهقی ). درانیدن. خرق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مزق کردن ؛ چاک دادن. چاک زدن. رجوع به چاک دادن شود.
|| عیب کردن و زشت گردانیدن آبروی کسی را و طعن نمودن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || دروغ گفتن. ( زوزنی ).

مزق. [ م ِ زَ ] ( ع اِ ) پاره های جامه دریده و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ مزقة.

مزق . [ م َ ] (ع مص ) سرگین انداختن مرغ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || پاره کردن جامه را و دریدن آن را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). دریدن . (تاج المصادر بیهقی ). درانیدن . خرق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مزق کردن ؛ چاک دادن . چاک زدن . رجوع به چاک دادن شود.
|| عیب کردن و زشت گردانیدن آبروی کسی را و طعن نمودن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || دروغ گفتن . (زوزنی ).


مزق . [ م ِ زَ ] (ع اِ) پاره های جامه ٔ دریده و جز آن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ِ مزقة.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۴(بار)
مَزْق و تَمْزیق به معنی پاره کردن و متلاشی کردن است . یعنی جریان قوم سباء را خبرهای تازه گرداندیم که زبانزد مردم شدند و آنها را بطور کامل پراکنده و دیار بدیار کردیم. بنابر آنکه «ممزق» مصدر باشد نه اسم مکان. . آیه قول منکرین معاد است که به یکدیگر می‏گفتند: آیا دلالت نکنیم شما را به مردیکه می‏گوید: آنگاه که بطور کامل متلاشی و پراکنده شدید حتما شما در خلقت تازه‏ای بوجود خواهید آمد؟ ممکن است «ممزق» را در هر دو آیه اسم مکان گرفت یعنی درهر محل متلاشی شدن.


کلمات دیگر: