کلمه جو
صفحه اصلی

شاه زاول

لغت نامه دهخدا

شاه زاول . [ هَِ وُ ] (اِخ ) خطابی است رستم پهلوان داستانی را.


شاه زاول. [ هَِ وُ ] ( اِخ ) شاه زابل.محمودبن سبکتکین غزنوی. ( یادداشت مؤلف ). اشاره به سلطان محمود سبکتکین است. ( برهان قاطع ) :
رسید شاه جهان سوی فخردین مهمان
چو شاه زاول سوی غلام خویش ایاز.
سوزنی.
و رجوع به شاه زابل و محمود غزنوی شود.

شاه زاول. [ هَِ وُ ] ( اِخ ) خطابی است رستم پهلوان داستانی را.

شاه زاول . [ هَِ وُ ] (اِخ ) شاه زابل .محمودبن سبکتکین غزنوی . (یادداشت مؤلف ). اشاره به سلطان محمود سبکتکین است . (برهان قاطع) :
رسید شاه جهان سوی فخردین مهمان
چو شاه زاول سوی غلام خویش ایاز.

سوزنی .


و رجوع به شاه زابل و محمود غزنوی شود.


کلمات دیگر: