کلمه جو
صفحه اصلی

زبول

لغت نامه دهخدا

زبول . [ زُ ] (ع مص )کود دادن با سرگین . اصلاح زراعت و زمین با سرگین و مانند آن . زَبْل [ زَ ] . (اقرب الموارد).


زبول . [ ] (اِ) نوایی است که مطربان زنند. شعر ندارد. (فرهنگ اسدی ).


زبول. [ زُ ] ( ع مص )کود دادن با سرگین. اصلاح زراعت و زمین با سرگین و مانند آن. زَبْل [ زَ ]. ( اقرب الموارد ).

زبول. [ ] ( اِ ) نوایی است که مطربان زنند. شعر ندارد. ( فرهنگ اسدی ).

زبول. [ زِ ] ( اِخ ) در مدت جنگ ابومالک با کنعانیان او، در شکیم وکیل ابومالک بود. ( سفر داوران 9: 28 و 41 ) ( از قاموس کتاب مقدس ). بستانی آرد: ازرئیسان شهر شکیم در روزهای جنگ ابومالک و ملیان کنعان است. وی در مدت غیاب ابومالک ، حکومت شهر شکیم را بر عهده داشت و از دشمنان مردم کنعان بود. او جعلا و برادران او را از شکیم براند. در کتاب قضاة 9:28 تا آخر از او یاد شده است. ( از دائرةالمعارف بستانی ).

زبول . [ زِ ] (اِخ ) در مدت جنگ ابومالک با کنعانیان او، در شکیم وکیل ابومالک بود. (سفر داوران 9: 28 و 41) (از قاموس کتاب مقدس ). بستانی آرد: ازرئیسان شهر شکیم در روزهای جنگ ابومالک و ملیان کنعان است . وی در مدت غیاب ابومالک ، حکومت شهر شکیم را بر عهده داشت و از دشمنان مردم کنعان بود. او جعلا و برادران او را از شکیم براند. در کتاب قضاة 9:28 تا آخر از او یاد شده است . (از دائرةالمعارف بستانی ).



کلمات دیگر: