کلمه جو
صفحه اصلی

صدود

فرهنگ فارسی

حیله گر محال گو

لغت نامه دهخدا

صدود. [ ص َ ] (ع ص ) حیله گر محال گو. (منتهی الارب ). || (اِ) چیزی که بر آینه بمالی آنرا، پس به آن سرمه کنی چشم را. (منتهی الارب ).


صدود. [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صد. رجوع به صد شود. || (مص ) روی برگردانیدن از چیزی و اعراض کردن . (منتهی الارب ). بگشتن . (تاج المصادر بیهقی ). برگشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بازداشتن کسی را از چیزی و برگردانیدن . (منتهی الارب ).


صدود. [ ص ُ ] ( ع اِ ) ج ِ صد. رجوع به صد شود. || ( مص ) روی برگردانیدن از چیزی و اعراض کردن. ( منتهی الارب ). بگشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). برگشتن. ( ترجمان علامه جرجانی ). بازداشتن کسی را از چیزی و برگردانیدن. ( منتهی الارب ).

صدود. [ ص َ ] ( ع ص ) حیله گر محال گو. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) چیزی که بر آینه بمالی آنرا، پس به آن سرمه کنی چشم را. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: