کلمه جو
صفحه اصلی

صربه

فرهنگ فارسی

جایگاهی است در شعر

لغت نامه دهخدا

صربة. [ ص َ ب َ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر.


صربة. [ ص َ رَ ب َ ] (ع اِ) رجوع به صربه شود.


( صربة ) صربة. [ ص َ رَ ب َ ] ( ع اِ ) رجوع به صربه شود.

صربة. [ ص َ ب َ ] ( اِخ ) جایگاهی است در شعر.
صربه. [ ص َ رَ ب َ] ( ع اِ ) گیاه نیکو و برگزیده. ( منتهی الارب. || چیزی است بمقدار سر گربه و در آن چیزی مانند دوشاب میباشد آن را میکنند و می خورند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی است بمقدار سر گربه که در آن مایعی است مانند دوشاب آن را مکیده میخورند. ( ناظم الاطباء ). ج ، صَرَب. || شیر ترش. ( مهذب الاسماء ).

صربه . [ ص َ رَ ب َ] (ع اِ) گیاه نیکو و برگزیده . (منتهی الارب . || چیزی است بمقدار سر گربه و در آن چیزی مانند دوشاب میباشد آن را میکنند و می خورند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی است بمقدار سر گربه که در آن مایعی است مانند دوشاب آن را مکیده میخورند. (ناظم الاطباء). ج ، صَرَب . || شیر ترش . (مهذب الاسماء).



کلمات دیگر: