کلمه جو
صفحه اصلی

زبیدیه

فرهنگ فارسی

محله ایست ببغداد منسوب به زبیده همسر هارون الرشید خلیفه عباسی

لغت نامه دهخدا

زبیدیة. [ زُ ب َ دی ی َ ] (اِخ ) محله ای است به بغداد پائین تر از محله ٔ دیگری بهمین نام . (از منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.


( زبیدیة ) زبیدیة.[ زُ ب َ دی ی َ ] ( اِخ ) حوضی است در راه مکه ، نزدیک مغیثیة . ( منتهی الارب ). برکه زبیدیه ، آبی است در راه مکه قرب مغیثیه منسوب به زبیده ام جعفر همسر هارون عباسی. ( از تاج العروس ).

زبیدیة. [ زُ ب َ دی ی َ ] ( اِخ ) دهی است به جبال. ( منتهی الارب ). قریه ای است در جبال منسوب به زبیده ، مادر محمد امین خلیفه عباسی. ( تاج العروس ).

زبیدیة. [ زُ ب َدی ی َ ] ( اِخ ) قریه ای است به واسط. ( تاج العروس ).

زبیدیة. [ زُ ب َ دی ی َ ] ( اِخ ) محله ای است به بغداد.( منتهی الارب ). محله ای است به بغداد منسوب به زبیده همسر هارون الرشید خلیفه عباسی. ( از تاج العروس ).

زبیدیة. [ زُ ب َ دی ی َ ] ( اِخ ) محله ای است به بغداد پائین تر از محله دیگری بهمین نام. ( از منتهی الارب ). رجوع به ماده قبل شود.

زبیدیة. [ زُ ب َ دی ی َ ] (اِخ ) دهی است به جبال . (منتهی الارب ). قریه ای است در جبال منسوب به زبیده ، مادر محمد امین خلیفه ٔ عباسی . (تاج العروس ).


زبیدیة. [ زُ ب َ دی ی َ ] (اِخ ) محله ای است به بغداد.(منتهی الارب ). محله ای است به بغداد منسوب به زبیده همسر هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی . (از تاج العروس ).


زبیدیة. [ زُ ب َدی ی َ ] (اِخ ) قریه ای است به واسط. (تاج العروس ).


زبیدیة.[ زُ ب َ دی ی َ ] (اِخ ) حوضی است در راه مکه ، نزدیک مغیثیة . (منتهی الارب ). برکه ٔ زبیدیه ، آبی است در راه مکه قرب مغیثیه منسوب به زبیده ام جعفر همسر هارون عباسی . (از تاج العروس ).



کلمات دیگر: