( صرارة ) صرارة. [ ص َ رَ ] ( ع ص ) آنکه حج نکرده باشد. || آنکه گرد زن نگردد. || ج ِ صرورة بهمین معنی. ( منتهی الارب ).
صرارة. [ ص َرْ را رَ ] ( ع ص ) النعال الصرارة؛ التی لها صریر. ( سمعانی 351 ).
صرارة. [ ص َ رَ ] ( اِخ ) نهری است. ( منتهی الارب ).
صرارة. [ ص َ رَ ] ( ع اِ ) صرّار. پزدک. تزدک . جزد. رجوع به صَرار شود.
صرارة. [ ص َرْ را رَ ] ( ع ص ) النعال الصرارة؛ التی لها صریر. ( سمعانی 351 ).
صرارة. [ ص َ رَ ] ( اِخ ) نهری است. ( منتهی الارب ).
صرارة. [ ص َ رَ ] ( ع اِ ) صرّار. پزدک. تزدک . جزد. رجوع به صَرار شود.