( جردقة ) جردقة. [ ج َ دَ ق َ ] ( معرب ، اِ ) فارسی معرب ؛ نان درشت. ( المعرب ). نان. معرب گرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جَردَق. رجوع به جردق شود. ج ، جرادق. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). و جرادیق هم آمده است : خبز هم الرقاق و هو شبه الجرادیق. ( ابن بطوطه ).
جردقه
لغت نامه دهخدا
جردقة. [ ج َ دَ ق َ ] (معرب ، اِ) فارسی معرب ؛ نان درشت . (المعرب ). نان . معرب گرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جَردَق . رجوع به جردق شود. ج ، جرادق . (اقرب الموارد) (متن اللغة). و جرادیق هم آمده است : خبز هم الرقاق و هو شبه الجرادیق . (ابن بطوطه ).
کلمات دیگر: