کلمه جو
صفحه اصلی

شاه گدار

لغت نامه دهخدا

شاه گدار. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان. دارای 315 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آن غلات و حبوبات و توتون است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

شاه گدار. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کاوبازه شهرستان بیجار. دارای 300 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و لبنیات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

شاه گدار. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. دارای 160 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و حبوبات دیم و لبنیات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

شاه گدار. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه . دارای 160 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات و حبوبات دیم و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


شاه گدار. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاوبازه شهرستان بیجار. دارای 300 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


شاه گدار. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان . دارای 315 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه . محصول آن غلات و حبوبات و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).



کلمات دیگر: