کلمه جو
صفحه اصلی

تتوج

عربی به فارسی

به اوج رسيدن , بحد اکثر ارتفاع رسيدن , بحد اعلي رسيدن


لغت نامه دهخدا

تتوج. [ ت َ ت َوْ وُ ] ( ع مص ) تاج برهادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). افسر پوشیدن. ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) ( ناظم الاطباء ). تاج بر سر نهادن. ( آنندراج ). تاج بر سر گذاشتن. ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: