درود فرستادن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
نماز گزاردن تصلیه درود رساندن
لغت نامه دهخدا
درود فرستادن. [ دُ ف ِ رِ دَ ] ( مص مرکب ) نماز گزاردن. ( ناظم الاطباء ).تصلیة.( ترجمان القرآن جرجانی ). || درود رساندن.درود دادن. سلام و تحیت و آفرین رساندن :
فرستم درود فرستاده اش
گزین گزینان آزاده اش.
درودش فرستاد و برگشت باز.
فرستاد نزدیک ایشان درود.
فرستاد از آن پس به هرکس درود.
به لشکر فرستاد چندی درود.
دشنام به من ده که درودت بفرستم.
به یاران رفته درودی فرست.
فرستم درود فرستاده اش
گزین گزینان آزاده اش.
فردوسی.
سه دیگر بپیمود راه درازدرودش فرستاد و برگشت باز.
فردوسی.
پس آمد بدان جای نیکان فرودفرستاد نزدیک ایشان درود.
فردوسی.
سپه چون گذر کرداز آن سوی رودفرستاد از آن پس به هرکس درود.
فردوسی.
سپهدار با گرز و با گبر و خودبه لشکر فرستاد چندی درود.
فردوسی.
حیف است سخن گفتن با هرکس از آن لب دشنام به من ده که درودت بفرستم.
سعدی.
به مستان نوید سرودی فرست به یاران رفته درودی فرست.
حافظ ( از آنندراج ذیل درود ).
کلمات دیگر: