کلمه جو
صفحه اصلی

شلحی

لغت نامه دهخدا

شلحی. [ ش َ حا ] ( ع ص ، اِ ) شلحاء. تیغ تیز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شلحاء و شلحا شود.

شلحی. [ ] ( اِخ ) شهرکی است [ به ماوراءالنهر ] که اندر وی مسلمانان و ترکانند و جای بازرگانان است. ( حدود العالم ).

شلحی . [ ] (اِخ ) شهرکی است [ به ماوراءالنهر ] که اندر وی مسلمانان و ترکانند و جای بازرگانان است . (حدود العالم ).


شلحی . [ ش َ حا ] (ع ص ، اِ) شلحاء. تیغ تیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به شلحاء و شلحا شود.



کلمات دیگر: