حصیر باف آنکه زیغ بافد
زیغ باف
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زیغباف. ( نف مرکب ) حصیرباف. آنکه زیغ بافد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
زیغبافان را با وشی بافان ننهند
طبل زن را ننشانند بر رودنواز.
زیغبافان را با وشی بافان ننهند
طبل زن را ننشانند بر رودنواز.
ابوالعباس ( از لغت فرس اسدی ).
رجوع به زیغ شود.کلمات دیگر: