کلمه جو
صفحه اصلی

سرشبانی

لغت نامه دهخدا

سرشبانی. [ س َ ش َ ] ( حامص مرکب ) عمل سرشبان :
یکی کاخ پرمایه او را بساخت
از آن سرشبانی سرش برفراخت.
فردوسی.
رجوع به سرشبان شود.


کلمات دیگر: