کلمه جو
صفحه اصلی

زیزاء

لغت نامه دهخدا

زیزاء. [ زی / زَ ] ( ع اِ ) زَیزی ̍. زازیة. زمین درشت. || پشته خرد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). زیزاة و زیزاءة ( بکسرهما ) مثلُه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پر مرغ یا کرانه پر. ج ، زیازی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

زیزاء. [ زَ ] ( اِخ ) قریه بزرگی از قراء بلقا و گذرگاه حجاج است و حاجیان در آنجا توقف کنند.بازار و برکه بزرگی هم دارد. ( از معجم البلدان ).

زیزاء. [ زَ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی از قراء بلقا و گذرگاه حجاج است و حاجیان در آنجا توقف کنند.بازار و برکه ٔ بزرگی هم دارد. (از معجم البلدان ).


زیزاء. [ زی / زَ ] (ع اِ) زَیزی ̍. زازیة. زمین درشت . || پشته ٔ خرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). زیزاة و زیزاءة (بکسرهما) مثلُه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پر مرغ یا کرانه ٔ پر. ج ، زیازی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: