کلمه جو
صفحه اصلی

بوغ

فرهنگ فارسی

۱ - یکی از آلات ذوات النفخ . نوع قدیمی آن از شاخ بوده و بعد آنرا از استخوان و فلز ساختند و آن برای تقویت صدای شخص نیز بهنگام مکالمه از مسافت دور بکار میرفت. ۲ - نای بزرگ کرنای . ۳ - نوعی از شیپور کوتاه که شکارچیان برای راندن شکار ازمحلی بمحل دیگر بکار برند نفیر. جمع : ابواق بوقات. یا بوق اتومبیل. نوعی بوق مغناطیسی است که در اتومبیلها از آن استفاده کنند.
دهی است به ترمد . دهی است به ترمذ از آنجاست ابوعیسی محمد ابن عیسی ابن سوره ابن شداد بوغی .

فرهنگ معین

[ معر. ] ( اِ. ) بوق .

لغت نامه دهخدا

بوغ. [ ب َ ] ( ع مص ) غلبه کردن خون بر کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). غلبه کردن کسی را. ( از اقرب الموارد ). و یقال : انک لعالم لاتباغ ؛ یعنی تو عالمی هستی که از کسی مغلوب نمیشوی... ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

بوغ. ( اِ ) بالاپوشی است از جامه و چرم خصوصاً. ( آنندراج ). روپوش و لفافه ، ویژه لفافه چرمی و چنته. ( ناظم الاطباء ).

بوغ. ( اِ ) بوق. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بوق شود.

بوغ. ( اِخ ) دهی است به ترمذ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). دهی است به ترمذ. از آنجا است : ابوعیسی محمدبن عیسی بن سورةبن شداد بوغی. ( از وفیات الاعیان ج 2 ص 59 ).

بوغ . (اِ) بالاپوشی است از جامه و چرم خصوصاً. (آنندراج ). روپوش و لفافه ، ویژه لفافه ٔ چرمی و چنته . (ناظم الاطباء).


بوغ . (اِ) بوق . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بوق شود.


بوغ . (اِخ ) دهی است به ترمذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دهی است به ترمذ. از آنجا است : ابوعیسی محمدبن عیسی بن سورةبن شداد بوغی . (از وفیات الاعیان ج 2 ص 59).


بوغ . [ ب َ ] (ع مص ) غلبه کردن خون بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). غلبه کردن کسی را. (از اقرب الموارد). و یقال : انک لعالم لاتباغ ؛ یعنی تو عالمی هستی که از کسی مغلوب نمیشوی ... (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

= بوق

بوق#NAME?


پیشنهاد کاربران

بوغ در گویش یزدی همان بوق است

بوغ ( Buğ ) در زبان ترکی به معنی سبیل و بخار است


کلمات دیگر: