کلمه جو
صفحه اصلی

مفروز


مترادف مفروز : تحدید، تفکیک، جدا، محدود، افرازشده، مفروزه، پراکنده

متضاد مفروز : مشترک، مشاع

فارسی به انگلیسی

divided, partitioned


divided or separated, partitioned, divided

مترادف و متضاد

اسم ≠ مشترک، مشاع


تحدید، تفکیک، جدا، محدود، افرازشده، مفروزه


پراکنده


۱. تحدید، تفکیک، جدا، محدود، افرازشده، مفروزه
۲. پراکنده ≠ مشترک، مشاع


فرهنگ فارسی

جداکرده شده، چیزی که ازچیزدیگربریده وجداشده باشد
( اسم ) ۱ - جدا کرده علی حده شده. ۲ - جامه حاشیه دار و دوخته . ۳ - ملکی که سهام مالکان مشترک آن تحدید حدود شده باشد تحدید حدود شده .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - پراکنده ، جدا کرده . ۲ - دور کرده . ۳ - تحدید حدود شده .

لغت نامه دهخدا

مفروز. [ م َ ] ( ع ص ) جداکرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). پراکنده و جداکرده و دورکرده. ( ناظم الاطباء ). جداکرده شده. معین شده. ( از اقرب الموارد ). || ملکی که سهام مالکان مشترک آن تعیین و حدود آن مشخص شده باشد، مقابل مشاع. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : تا هنگام سلاطین غور آن ممالک مفروز بوده است. ( جهانگشای جوینی ).
- سهم مفروز ؛ بهره بخش کرده ، مقابل سهم شایع. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مفروز کردن ؛ جدا کردن. تفریق کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- || تحدید حدود کردن ملک.
- مفروز گردانیدن ؛ مفروز کردن : سلطان... امرا را فرمود که... هر ملک و شهر که بگیرند... مفروز گردانند او را باشد. ( سلجوقنامه ظهیری ص 27 ).
|| ثوب مفروز؛ جامه حاشیه دار و جامه دوخته. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جامه حاشیه دار. ( از اقرب الموارد ). || کوژپشت یا کوژسینه. ( آنندراج ). کوژپشت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

جدا کرده شده، چیزی که از چیز دیگر بریده و جدا شده باشد.

پیشنهاد کاربران

متضاد مشاع، محدود شده، بخش مشخص شده از زمین، با تفکیک نیز متفاوت است.

مال مفروز : مالی است که تمام آن متعلق به یک شخص باشد

اشاعه در مقابل افراز ( قابل تقسیم به کار میرود . و مشاع در مقابل مفروز .
لازم بذکر است مال مورداشاعه را مشاع میگویند


کلمات دیگر: