پیزی
فارسی به انگلیسی
anus, paunch
فرهنگ فارسی
مقعد، دبر
( اسم ) ۱- دبر مقعدت کون : تو خواه راضی باش ای رفیق و خواه مباش قضاست آن کت وارونه میکند پیزی . ( قائم مقام ) یا پیزی کاری داشتن یا نداشتن . قو. اقدام و پشت کار و تعقیب آنرا داشتن یا نداشتن . یا پیزی کسی را جا کردن . کارهای او را که بعلت نادانی یا کاهلی نتواند کرد بجای او کردن . یا افندی پیزی . آنکه صورتا شجاع و دلیر نماید ولی بهنگام جنگ ترسو باشد ( مراد از افندی ترک است ). یا رستم صولت و افندی پیزی . دارای صورتی حاکی از دلاوری و سیرتی ترسنده.۲- تکم. بواسیر.
( اسم ) ۱- دبر مقعدت کون : تو خواه راضی باش ای رفیق و خواه مباش قضاست آن کت وارونه میکند پیزی . ( قائم مقام ) یا پیزی کاری داشتن یا نداشتن . قو. اقدام و پشت کار و تعقیب آنرا داشتن یا نداشتن . یا پیزی کسی را جا کردن . کارهای او را که بعلت نادانی یا کاهلی نتواند کرد بجای او کردن . یا افندی پیزی . آنکه صورتا شجاع و دلیر نماید ولی بهنگام جنگ ترسو باشد ( مراد از افندی ترک است ). یا رستم صولت و افندی پیزی . دارای صورتی حاکی از دلاوری و سیرتی ترسنده.۲- تکم. بواسیر.
فرهنگ معین
(اِ. ) انتهای رودة راست که به مقعد می رسد. ، ~ کاری را نداشتن جرئت یا عرضة انجام دادن کاری را نداشتن .
لغت نامه دهخدا
پیزی. ( اِ ) دبر. اِست. کون در تداول عوام. مقعد. مغاکچه سرین و سوراخ پائین هر جاندار. نشین :
تو خواه راضی باش ای رفیق و خواه مباش
قضاست آن کِت وارونه می کند پیزی.
- کون و پیزی کاری داشتن یا نداشتن ؛ قوه اقدام و هم پشت کار و تعقیب آن کار داشتن یا نداشتن. همت انجام و حوصله اتمام آن داشتن یا نداشتن. عاطل و بیکاره بودن یا نبودن.
|| ( تعبیری مثلی ) شجاعت. دلاوری ؛ رستم صولت و افندی پیزی ؛ با صورتی حاکی از دلاوری و سیرتی جبان و ترسنده. افندی پیزی ؛ سخت جبان ؛ آنکه بصورت شجاع و دلیر نماید لیکن گاه جنگ بددل و جبان باشد. و از افندی اینجا مراد سربازهای ترکست که بقول اسدی :
که ترکان بصورت پریچهره اند
بجنگ اندرون پاک بی بهره اند.
|| تکمه بواسیر.
تو خواه راضی باش ای رفیق و خواه مباش
قضاست آن کِت وارونه می کند پیزی.
قائم مقام ( از انجمن آرا ).
- پیزی کسی را جا کردن ؛ کارهای او را که بعلت نادانی یا کاهلی نتواند کرد بجای او کردن.- کون و پیزی کاری داشتن یا نداشتن ؛ قوه اقدام و هم پشت کار و تعقیب آن کار داشتن یا نداشتن. همت انجام و حوصله اتمام آن داشتن یا نداشتن. عاطل و بیکاره بودن یا نبودن.
|| ( تعبیری مثلی ) شجاعت. دلاوری ؛ رستم صولت و افندی پیزی ؛ با صورتی حاکی از دلاوری و سیرتی جبان و ترسنده. افندی پیزی ؛ سخت جبان ؛ آنکه بصورت شجاع و دلیر نماید لیکن گاه جنگ بددل و جبان باشد. و از افندی اینجا مراد سربازهای ترکست که بقول اسدی :
که ترکان بصورت پریچهره اند
بجنگ اندرون پاک بی بهره اند.
|| تکمه بواسیر.
فرهنگ عمید
مقعد، دبر.
دانشنامه عمومی
پیزی (به فرانسوی: Pizay) یک کمون در فرانسه است که در Canton of Montluel واقع شده است.
فهرست شهرهای فرانسه
۱ داده های فرانسه رودخانه و دریاچه و یخچال ها را در نظر نگرفته است > ۱ km² (۰٫۳۸۶ مایل مربع یا ۲۴۷ هکتار)
پیزی ۱۱٫۱۸ کیلومترمربع مساحت و ۷۶۲ نفر جمعیت دارد و ۲۸۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فهرست شهرهای فرانسه
۱ داده های فرانسه رودخانه و دریاچه و یخچال ها را در نظر نگرفته است > ۱ km² (۰٫۳۸۶ مایل مربع یا ۲۴۷ هکتار)
پیزی ۱۱٫۱۸ کیلومترمربع مساحت و ۷۶۲ نفر جمعیت دارد و ۲۸۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
wiki: بازیکن فوتبال اهل پرتغال است.
تعداد بازی ها و گل ها فقط مربوط به بازی های لیگ داخلی است و آمار به روز شده در تاریخ ۴ مارس ۲۰۱۷.
از باشگاه هایی که در آن بازی کرده است می توان به براگا، کوویلیا، پاسوس فریرا، اتلتیکو مادرید، دپورتیوو لاکرونیا، بنفیکا و اسپانیول اشاره کرد.
وی همچنین در تیم ملی فوتبال پرتغال بازی کرده است.
تعداد بازی ها و گل ها فقط مربوط به بازی های لیگ داخلی است و آمار به روز شده در تاریخ ۴ مارس ۲۰۱۷.
از باشگاه هایی که در آن بازی کرده است می توان به براگا، کوویلیا، پاسوس فریرا، اتلتیکو مادرید، دپورتیوو لاکرونیا، بنفیکا و اسپانیول اشاره کرد.
وی همچنین در تیم ملی فوتبال پرتغال بازی کرده است.
wiki: اتلتیکو مادرید اشاره کرد.
وی همچنین در تیم ملی فوتبال پرتغال بازی کرده است.
وی همچنین در تیم ملی فوتبال پرتغال بازی کرده است.
wiki: پیزی (فوتبالیست پرتغالی)
گویش مازنی
/pizi/ گرده ی مخرج جانوران - استخوان لگن خاصره
۱گرده ی مخرج جانوران ۲استخوان لگن خاصره
پیشنهاد کاربران
در گویش یزدی با کاربرد مترادف یعنی مقعد
پیزی درگویش یزدی = پِن =مقعد
کلمات دیگر: