کلمه جو
صفحه اصلی

بیگار


مترادف بیگار : بیگاری، سخره، شاکار، شایگان، کار بی مزد

متضاد بیگار : مزدوری

فارسی به انگلیسی

forced labour, unpaid labour, corvee, statute labour, conscript, bondman, peon, detail

forced labour, unpaid labour, statute labour


conscript, bondman, peon


مترادف و متضاد

بیگاری، سخره، شاکار، شایگان، کار بی‌مزد ≠ مزدوری


فرهنگ فارسی

کاربی مزدکه کسی رابزوربه آن وادارند، کاربی مزد
( اسم ) کاری که برای انجام دادن آن اجرت نپردازند کار بی مزد شاکار.

فرهنگ معین

( اِ. ) کار بی مزد.

لغت نامه دهخدا

بیگار. ( اِ ) مجرگ. ( حاشیه لغت فرس اسدی نخجوانی ). کار فرمودن بی مزد. کار بی اجرت. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) ( از رشیدی ). شایگان. شاهگان. کار بی مزد و بفرمان شاه. بیگاری. که کار بی مزد باشد. کاری که برای انجام دادن آن اجرت نپردازند. کار بی مزد. شاکار :
کشاورز ودهقان و بیگار مرد
همه رزم جویند و ننگ و نبرد.
فردوسی.
در سخره و بیگار تنی از خور و از خواب
روزی برهد جان تو زین سخره و بیگار.
ناصرخسرو.
آتش بر دیگ پی کار تست
آب به بیگار تو در آسیاست.
ناصرخسرو.
بیگار تو چون کند همی آب
تا غله دهدت سنگ گردان.
ناصرخسرو.
عیسی است جان پاک و خر است این تن پلید
بیگار خر همی همه بر عیسی افکنم.
سید حسن غزنوی.
لعلت که چون نگین سلیمان فتاده ست
جمشید را بسخره و بیگار میبرد.
شرف شفروه.
مردم شهر را بیگار میفرمودند. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 50 ).
- امثال :
بیگار کشی به که بی کار باشی . ( جامع التمثیل ).
بیگار باشی بهتر که بی کار باشی . ( یادداشت مؤلف ).
- بیگار گرفتن ؛ بزور و بدون مزد و اجرت کسی را به کار کردن واداشتن. ( از ناظم الاطباء ).
|| نام نوعی خراج که در قدیم از قراء می گرفته اند. ( مرآت البلدان ج 1 ص 337 ).

فرهنگ عمید

= بیگاری

بیگاری#NAME?


دانشنامه عمومی

بیگار (ساسکاچوان). بیگار (به انگلیسی: Biggar) یک منطقهٔ مسکونی در کانادا است که در ساسکاچوان واقع شده است. بیگار ۱۵٫۷۵ کیلومتر مربع مساحت و ۲٬۱۶۱ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای کانادا

پیشنهاد کاربران

کار جبری، کار بی مزد

کارُ که جبرا صورت می گیرد

فعل/کارواژه آن = بیگاریدن = بیگاری کشیدن.
م. ث
بیگاریدن ما فقط و فقط برای دیگران سود داره، نه برای خودمون.

بیگاراندن = کسی را به بیگاری واداشتن.
م. ث
ما رو می بیگارونند، و خودشون سودِ دسترنج مارو ۲لپی میرن بالا.


کلمات دیگر: