جمع شده در یک جا
متأجل
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
متأجل. [ م ُ ت َ ءَج ْ ج ِ ] ( ع ص ) آب گردآمده در قرارگاه خود. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || گله و رمه پس مانده و درنگ کرده. || گروه فراهم آمده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || مهلت خواهنده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تأجل شود.
متأجل. [ م ُ ت َ ءَج ْ ج َ ] ( ع ص ) جمعشده در یک جا. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
متأجل. [ م ُ ت َ ءَج ْ ج َ ] ( ع ص ) جمعشده در یک جا. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
متأجل . [ م ُ ت َ ءَج ْ ج َ ] (ع ص ) جمعشده در یک جا. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متأجل . [ م ُ ت َ ءَج ْ ج ِ ] (ع ص ) آب گردآمده در قرارگاه خود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گله و رمه ٔ پس مانده و درنگ کرده . || گروه فراهم آمده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || مهلت خواهنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تأجل شود.
کلمات دیگر: