کلمه جو
صفحه اصلی

متاعه

لغت نامه دهخدا

متاعة. [ م َ ع َ ] (ع مص ) نیکو و زیرک شدن ، متع الرجل متاعة؛ نیکو و زیرک گردید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


( متاعة ) متاعة. [ م َ ع َ ] ( ع مص ) نیکو و زیرک شدن ، متع الرجل متاعة؛ نیکو و زیرک گردید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: