کلمه جو
صفحه اصلی

فرهذ

لغت نامه دهخدا

فرهذ. [ ف ُ هَُ / ف َ هََ ] ( ع ص ) مرد گرداندام درشت شتاب زده. || مرد نازک پرگوشت. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) بچه شیر. ( آنندراج ). و این لغت عمانی است. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) کودک پرگوشت خوب صورت. فرهود. ( آنندراج ). الغلام الممتلی الحسن. ( اقرب الموارد ).

فرهذ. [ ف َ هَُ ] ( ع ص ) فرهود. کودک پرگوشت خوب صورت. ( آنندراج ).

فرهذ. [ ف َ هَُ ] (ع ص ) فرهود. کودک پرگوشت خوب صورت . (آنندراج ).


فرهذ. [ ف ُ هَُ / ف َ هََ ] (ع ص ) مرد گرداندام درشت شتاب زده . || مرد نازک پرگوشت . (منتهی الارب ). || (اِ) بچه ٔ شیر. (آنندراج ). و این لغت عمانی است . (اقرب الموارد). || (ص ) کودک پرگوشت خوب صورت . فرهود. (آنندراج ). الغلام الممتلی ٔ الحسن . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: