کلمه جو
صفحه اصلی

کبث

لغت نامه دهخدا

کبث. [ ک َ ] ( ع مص ) برگردیدن گوشت و بدبوی شدن آن. ( از منتهی الارب ). || کبث گوشت ؛ فرو پوشیدن آن. ( از اقرب الموارد ). || اندوهگین گردانیدن. ( منتهی الارب ).

کبث.[ ک َ ب ِ ] ( ع ص ) فرسوده و پوسیده. ( ناظم الاطباء ).

کبث. [ ک َ ب َ ] ( ع مص ) کبث لحم ؛ تغییر کردن گوشت. ( از اقرب الموارد ).

کبث . [ ک َ ] (ع مص ) برگردیدن گوشت و بدبوی شدن آن . (از منتهی الارب ). || کبث گوشت ؛ فرو پوشیدن آن . (از اقرب الموارد). || اندوهگین گردانیدن . (منتهی الارب ).


کبث . [ ک َ ب َ ] (ع مص ) کبث لحم ؛ تغییر کردن گوشت . (از اقرب الموارد).


کبث .[ ک َ ب ِ ] (ع ص ) فرسوده و پوسیده . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: