کلمه جو
صفحه اصلی

کباکب

لغت نامه دهخدا

کباکب . [ ک ُ ک ِ ] (ع ص ) مجتمع خَلق یا درهم خلقت . ج ، کَباکِب . (از اقرب الموارد). || گرد و درهم اندام . ج ، کَباکِب . (منتهی الارب ).


کباکب. [ ک ُ ک ِ ] ( ع ص ) مجتمع خَلق یا درهم خلقت. ج ، کَباکِب. ( از اقرب الموارد ). || گرد و درهم اندام. ج ، کَباکِب. ( منتهی الارب ).

کباکب. [ ک َ ک ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کُباکِب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به کُباکِب شود. || ( اِخ ) نام کوهی است. ( منتهی الارب ).

کباکب . [ ک َ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کُباکِب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به کُباکِب شود. || (اِخ ) نام کوهی است . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: