دوستی که تباه کند دل کسی را
متبل
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
متبل. [ م ُ ب َ ] ( ع ص ) لذیذشده به واسطه توابل و دیگ افزار. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
متبل. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) دوستی که تباه کند و بیمار سازد دل کسی را. ( آنندراج ). کسی و یا چیزی که تباه می کند دوستی را. ( ناظم الاطباء ). نعت است از اتبال. ( منتهی الارب ). || هر آنچه ضعیف می کند و بیمار می نماید و آزرده می کند. ( ناظم الاطباء ). || کسی که توابل و دیگ افزار در دیگ می ریزد. ( ناظم الاطباء ).
متبل. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) دوستی که تباه کند و بیمار سازد دل کسی را. ( آنندراج ). کسی و یا چیزی که تباه می کند دوستی را. ( ناظم الاطباء ). نعت است از اتبال. ( منتهی الارب ). || هر آنچه ضعیف می کند و بیمار می نماید و آزرده می کند. ( ناظم الاطباء ). || کسی که توابل و دیگ افزار در دیگ می ریزد. ( ناظم الاطباء ).
متبل . [ م ُ ب َ ] (ع ص ) لذیذشده به واسطه ٔ توابل و دیگ افزار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متبل . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) دوستی که تباه کند و بیمار سازد دل کسی را. (آنندراج ). کسی و یا چیزی که تباه می کند دوستی را. (ناظم الاطباء). نعت است از اتبال . (منتهی الارب ). || هر آنچه ضعیف می کند و بیمار می نماید و آزرده می کند. (ناظم الاطباء). || کسی که توابل و دیگ افزار در دیگ می ریزد. (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: