ناگاه ناگهان غفله : ناگهی باد صبا آید و این رونق و آب که تو می بینی ازین گلبن خوشبو برود. ( سعدی )
ناگهی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ناگهی. [ گ َ ] ( ق مرکب ) ناگاه. ناگهان. ناگه. دفعةً :
برآمد ز من ناله ای ناگهی
کز اندیشه پر گشتم از خود تهی.
برقع صورت ز پیش روی جانان برگرفت.
که تو می بینی از این گلبن خوشبو برود.
برآمد ز من ناله ای ناگهی
کز اندیشه پر گشتم از خود تهی.
نظامی.
ناگهی بادی برآمد مشکبار از پیش و از پس برقع صورت ز پیش روی جانان برگرفت.
عطار.
ناگهی باد صبا آید واین رونق و آب که تو می بینی از این گلبن خوشبو برود.
سعدی.
کلمات دیگر: