کلمه جو
صفحه اصلی

متأوب

لغت نامه دهخدا

متأوب. [ م ُ ت َ ءَوْ وَ ] ( ع مص ) مصدر میمی است از «تأوب » که به معنی آمدن به شب باشد. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). تأوبه متأوباً؛ به شب آمد او را. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) موضع آمدن به شب. ( ناظم الاطباء ).

متأوب. [ م ُ ت َ ءَوْ وِ ] ( ع ص ) به شب آینده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بر شب آینده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تأوب شود. || آینده برای جستجوی آب. ( ناظم الاطباء ).

متأوب . [ م ُ ت َ ءَوْ وَ ] (ع مص ) مصدر میمی است از «تأوب » که به معنی آمدن به شب باشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). تأوبه متأوباً؛ به شب آمد او را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) موضع آمدن به شب . (ناظم الاطباء).


متأوب . [ م ُ ت َ ءَوْ وِ ] (ع ص ) به شب آینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بر شب آینده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تأوب شود. || آینده برای جستجوی آب . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: