کلمه جو
صفحه اصلی

گریشه

لغت نامه دهخدا

گریشه . [ ] (اِخ ) دهی است در یازده فرسخی میانه ٔ شمال و مغرب چارک . (فارسنامه ٔ ناصری ص 289).


گریشه . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع در 29000گزی جنوب خاور ده شیخ کنار رودخانه ٔ زمکان . هوای آن معتدل ، دارای 200 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ زمکان است . محصول آن غلات ، حبوبات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . ساکنین از طایفه ٔ باباجانی هستند غلات را در دشت حر زراعت مینمایند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


گریشه. [ ] ( اِخ ) دهی است در یازده فرسخی میانه شمال و مغرب چارک. ( فارسنامه ناصری ص 289 ).

گریشه. [ گ ُ ش َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع در 29000گزی جنوب خاور ده شیخ کنار رودخانه زمکان. هوای آن معتدل ، دارای 200 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه زمکان است. محصول آن غلات ، حبوبات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ساکنین از طایفه باباجانی هستند غلات را در دشت حر زراعت مینمایند. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

دانشنامه عمومی

گریشه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
گریشه (بندر لنگه)
گریشه (سراوان)


کلمات دیگر: