لازم بودن . یا راندن
لظ
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
لظ. [ ل َظظ ] ( ع ص ) مرد دشوارخوی. درشت خوی. || مرد درشت سختگیر. ( منتهی الارب ).
لظ. [ ل َظظ ] ( ع مص ) لازم بودن چیزی را. || ستیهیدن. لظیظ. || راندن. ( منتهی الارب ).
لظ. [ ل َظظ ] ( ع مص ) لازم بودن چیزی را. || ستیهیدن. لظیظ. || راندن. ( منتهی الارب ).
لظ. [ ل َظظ ] (ع ص ) مرد دشوارخوی . درشت خوی . || مرد درشت سختگیر. (منتهی الارب ).
لظ. [ ل َظظ ] (ع مص ) لازم بودن چیزی را. || ستیهیدن . لظیظ. || راندن . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: