کلمه جو
صفحه اصلی

متبرر

لغت نامه دهخدا

متبرر. [ م ُت َ ب َرْ رِ ] ( ع ص ) فرمان برداری کننده. ( آنندراج ). مطیع و فرمان بردار. || اهل تقوی و دیندار و پارسا و خداپرست. || راست و صادق. || عادل. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تبرر شود.

متبرر. [ م ُ ت َ ب َرْ رَ ] ( ع ص ) بخشیده شده. || عدالت کرده شده. ( ناظم الاطباء ).

متبرر. [ م ُ ت َ ب َرْ رَ ] (ع ص ) بخشیده شده . || عدالت کرده شده . (ناظم الاطباء).


متبرر. [ م ُت َ ب َرْ رِ ] (ع ص ) فرمان برداری کننده . (آنندراج ). مطیع و فرمان بردار. || اهل تقوی و دیندار و پارسا و خداپرست . || راست و صادق . || عادل . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبرر شود.



کلمات دیگر: