زمین . یا پیشانی
لطاه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( لطاة ) لطاة. [ ل َ ] ( ع اِ ) زمین. || جای. || پیشانی. || میانه پیشانی. || دزدان که نزدیک باشند از تو. ( منتهی الارب ). اللصوص یکونون بالقرب منک. ( اقرب الموارد ). || گرانی. یقال : القی بلطاته ؛ ای بثقله. ( منتهی الارب ). || دائرةاللطاة؛ گردش موی که بر پیشانی اسب و جز آن باشد. ( منتهی الارب ). لطاط.
لطاة. [ ل َ ] (ع اِ) زمین . || جای . || پیشانی . || میانه ٔ پیشانی . || دزدان که نزدیک باشند از تو. (منتهی الارب ). اللصوص یکونون بالقرب منک . (اقرب الموارد). || گرانی . یقال : القی بلطاته ؛ ای بثقله . (منتهی الارب ). || دائرةاللطاة؛ گردش موی که بر پیشانی اسب و جز آن باشد. (منتهی الارب ). لطاط.
کلمات دیگر: