شرح و تفسیر
گزارندگی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گزارندگی. [ گ ُ رَ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) شرح و تفسیر. گزارش :
درخشنده حوضی ز بلور ناب
بر آن راه بستند چون حوض آب
گزارندگیهای کلک دبیر
برانگیخته موج از آن آبگیر.
درخشنده حوضی ز بلور ناب
بر آن راه بستند چون حوض آب
گزارندگیهای کلک دبیر
برانگیخته موج از آن آبگیر.
نظامی.
کلمات دیگر: